[فعل]

contredire

/kɔ̃tʀədiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: contredit] [حالت وصفی: contredisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مخالفت کردن مخالف (کسی) حرف زدن

  • 1.Arrête de me contredire tout le temps !
    1. دست از همیشه با من مخالفت کردن بکش!
  • 2.Le témoignage contredit l'alibi de l'accusé.
    2. شاهد مخالف اظهارات متهم حرف می‌زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان