Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مقابله کردن
2 . دفع حمله کردن (ورزش)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
contrer
/kɔ̃tʁˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: contré]
[حالت وصفی: contrant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مقابله کردن
رو در رو شدن، عمل متقابل کردن
1.Il a contré son interlocuteur.
1. او با مخاطبش رو در رو شد.
2
دفع حمله کردن (ورزش)
تصاویر
کلمات نزدیک
contrepoids
contreplaqué
contrepartie
contremaître
contrefort
contresens
contretemps
contrevenant
contrevenir
contribuable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان