[اسم]

la couture

/kutyʀ/
قابل شمارش مونث

1 درز (خیاطی و لباس...) شکاف، خط دوخت

  • 1.La couture de ma robe s'est déchirée.
    1. درز پیراهنم پاره شده است [شکافته شده است].
  • 2.Les coutures sont à peine visibles sur cette robe.
    2. خط دوخت‌ها به زحمت روی این پیراهن قابل دیدن هستند.

2 خیاطی

  • 1.Ma grand-mère m'a appris la couture et le tricot.
    1. مادربزرگم به من خیاطی و بافتنی یاد داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان