Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نقد
2 . منتقد
3 . بحرانی
4 . نقادانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la critique
/kʀitik/
قابل شمارش
مونث
[جمع: critiques]
1
نقد
عیب جویی، انتقاد
1.Ce n'est ni un compliment ni une critique.
1. این نه تعریف است نه نقد.
2.Ce n'est pas un conseil, mais une critique.
2. این یک نصیحت نیست، نقد است.
supporter/apprécier/accepter... les critiques
انتقادات را تحمل کردن/تحسین کردن/پذیرفتن...
J'ai toujours apprécié les critiques constructives concernant mon travail.
من همواره انتقادات سازنده در رابطه با کارم را تحسین کرده ام.
recevoir de bonne/mauvaise...critique
نقد خوبی/بدی...دریافت کردن
Le film a reçu de bonnes critiques.
فیلم انتقادات خوبی دریافت کرد. [فیلم نقد مثبت گرفته.]
formuler des critiques contre/à l'égard de quelque chose
چیزی را نقد کردن
Il formule les critiques contre moi.
او مرا نقد کرد.
vives critiques
انتقادات کوبنده
une pluie de critiques
رگبار انتقادات
2
منتقد
(le critique)
la critique littéraire
منتقد ادبی
La critique du cinéma
منتقد سینما
[صفت]
critique
/kʀitik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: critique]
[مذکر قبل از حرف صدادار: critique]
[جمع مونث: critiques]
[جمع مذکر: critiques]
3
بحرانی
وخیم
instant/point/état... critique
لحظه/موقعیت/نقطه...بحرانی
1. La situation est critique.
1. وضعیت وخیم است.
2. Le malade est dans un état critique.
2. بیمار در وضعیتی بحرانی است.
4
نقادانه
دقیق
esprit critique
تفکر نقادانه
porter un regard critique sur quelque chose
نگاه نقادانهای به چیزی داشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
critiquable
cristalliser
cristallin
cristal
crisser
critiquer
critère
criée
croasser
croate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان