[صفت]

croustillant

/kʁustijɑ̃/
قابل مقایسه

1 ترد خرت خرتی

  • 1.La pâte de cette pizza est très croustillante.
    1. خمیر این پیتزا خیلی ترد است.
  • 2.Le chef a fait griller le poulet jusqu'à ce qu'il soit croustillant.
    2. سرآشپز مرغ را برشته کرد تا زمانی که ترد شد.

2 رکیک زشت، ناپسند

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان