[اسم]

la cure

/kyʀ/
قابل شمارش مونث

1 درمان مداوا، معالجه

  • 1.Je fais une cure à Vichy pour soigner mon foie.
    1. من برای مراقبت کردن از کبدم درمانی در "ویشی" انجام می‌دهم.
  • 2.Votre cure est presque finie.
    2. درمان شما تقریبا تمام است.

2 زیاده روی عنان گسیختگی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان