[قید]

d'habitude

/dabityd/
غیرقابل مقایسه

1 طبق معمول معمولا، طبق عادت

  • 1.Je ne fume pas d'habitude...
    1. من معمولا سیگار نمی کشنم.
  • 2.Les températures mensuelles moyennes ici est d'habitude au-dessus de zéro.
    2. میانگین دمای ماهانه اینجا معمولا بالای صفر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان