[فعل]

déborder

/debɔʁdˈe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: débordé] [حالت وصفی: débordant] [فعل کمکی: avoir ]

1 لبریز شدن سررفتن

le lait/l'eau/le café/la casserole... déborder
شیر/آب/قهوه/شیرجوش... سررفتن
  • 1. La baignoire déborde, ferme le robinet.
    1. وان سر رفت، شیر آب را ببند.
  • 2. Le lait a débordé de la casserole.
    2. شیر توی ‌شیرجوش سر رفت.

2 طغیان کردن (رود)

une rivière/une mer... déborder
رودخانه/دریا... طغیان کردن
  • Une rivière qui déborde.
    رودخانه‌ای که طغیان می‌کند.

3 بیش از حد (کاری را) انجام دادن تجاوز کردن (از)، فراتر رفتن

  • 1.Ton rouge à lèvres déborde.
    1. رژلبت را بیش از حد زدی.
déborder queluqe chose
فراتر رفتن از چیزی
  • 1. Le débat déborde le sujet.
    1. بحث از موضوع فراتر می‌رود.
  • 2. Le toit déborde le mur de quelques centimètres.
    2. سقف چندسانتیمتر از دیوار فراتر می‌رود.

4 سرشار بودن لبریز بودن، آکنده بودن

  • 1.Son enthousiasme déborde.
    1. اشتیاقش لبریز است.
Déborder de vie/d'énergi...
از زندگی/انرژی... سرشار بودن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان