[فعل]

décider

/deside/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: décidé] [حالت وصفی: décidant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تصمیم گرفتن

  • 1.C’est moi qui décide ce qui est important et ce qui ne l’est pas.
    1. این منم که تصمیم می‌گیرم چی مهم است و چی نیست.
  • 2.C’est vous qui décidez.
    2. شما تصمیم می‌گیرید.
décider de faire quelque chose
تصمیم به انجام کاری گرفتن
  • Nous avons décidé de partir demain.
    ما تصمیم گرفتیم فردا عازم شویم.

2 تصمیم گرفتن انتخاب کردن (se décider)

  • 1.Alors, tu prends la robe bleue ou la rouge : décide-toi !
    1. خب، تو پیراهن آبی را میخری یا قرمز؟ انتخاب کن!
  • 2.Je n'arrive pas à me décider.
    2. هنوز تصمیمم را نگرفته‌ام.
se décider à faire quelque chose
تصمیم گرفتن تا کاری را انجام دادن
  • Je me décide à déménager.
    تصمیم گرفتم اسباب‌کشی کنم.

3 وادار کردن

مترادف و متضاد persuader
décider quelqu'un à faire quelque chose
کسی را وادار به انجام کاری کردن
  • Ses performances ont décidé l'équipe à participer à la compétition.
    عملکردشان تیم را وادار به شرکت در رقابت کرد.

4 تعیین کردن

décider de quelque chose
چیزی را تعیین کردن
  • 1. Le résultat du vote décidera de son avenir.
    1. نتایج آرا آینده ما را تعیین می‌کند.
  • 2. Le vote est le meilleur moyen de décider des affaires importantes.
    2. رای گیری بهترین راه برای تعیین کردن مسائل مهم است.
  • 3. Nous déciderons de la date de la prochaine réunion.
    3. ما تاریخ جلسه بعدی را تعیین خواهیم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان