Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تصمیم گرفتن
2 . تصمیم گرفتن
3 . وادار کردن
4 . تعیین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
décider
/deside/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: décidé]
[حالت وصفی: décidant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تصمیم گرفتن
1.C’est moi qui décide ce qui est important et ce qui ne l’est pas.
1. این منم که تصمیم میگیرم چی مهم است و چی نیست.
2.C’est vous qui décidez.
2. شما تصمیم میگیرید.
décider de faire quelque chose
تصمیم به انجام کاری گرفتن
Nous avons décidé de partir demain.
ما تصمیم گرفتیم فردا عازم شویم.
2
تصمیم گرفتن
انتخاب کردن
(se décider)
1.Alors, tu prends la robe bleue ou la rouge : décide-toi !
1. خب، تو پیراهن آبی را میخری یا قرمز؟ انتخاب کن!
2.Je n'arrive pas à me décider.
2. هنوز تصمیمم را نگرفتهام.
se décider à faire quelque chose
تصمیم گرفتن تا کاری را انجام دادن
Je me décide à déménager.
تصمیم گرفتم اسبابکشی کنم.
3
وادار کردن
مترادف و متضاد
persuader
décider quelqu'un à faire quelque chose
کسی را وادار به انجام کاری کردن
Ses performances ont décidé l'équipe à participer à la compétition.
عملکردشان تیم را وادار به شرکت در رقابت کرد.
4
تعیین کردن
décider de quelque chose
چیزی را تعیین کردن
1. Le résultat du vote décidera de son avenir.
1. نتایج آرا آینده ما را تعیین میکند.
2. Le vote est le meilleur moyen de décider des affaires importantes.
2. رای گیری بهترین راه برای تعیین کردن مسائل مهم است.
3. Nous déciderons de la date de la prochaine réunion.
3. ما تاریخ جلسه بعدی را تعیین خواهیم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
décibel
déchéance
déchu
déchoir
déchiré
décideur
décidé
décidément
décimal
décimale
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان