[اسم]

le désordre

/dezɔʀdʀ/
قابل شمارش مذکر

1 بی‌نظمی

  • 1.J'ai rangé ma chambre car elle était en grand désordre.
    1. اتاقم را مرتب کردم چون در بی‌نظمی بود [بی‌نظم بود].
  • 2.Les enfants ont mis le désordre : ils doivent maintenant ranger.
    2. بچه‌ها بی‌نظمی ایجاد کرده‌اند آنها اکنون باید مرتب کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان