[فعل]

dévisager

/devizaʒe/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: dévisagé] [حالت وصفی: dévisageant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خیره شدن زل زدن

  • 1.Évitez de le dévisager !
    1. از زل زدن به او اجتناب کنید!
  • 2.Il dévisage la jeune fille assise devant lui.
    2. او به دختر جوانی که مقابلش نشسته زل می‌زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان