Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . سرنوشت
2 . سرانجام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le destin
/dɛstɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
سرنوشت
تقدیر، قسمت
1.Le destin voulut qu'il fût le seul survivant de cet accident.
1. سرنوشت خواست که او تنها نجاتیافتهی این حادثه باشد.
2.Les décisions que nous prenons peuvent changer notre destin.
2. تصمیمهایی که ما میگیریم میتوانند سرنوشتمان را تغییر دهند.
2
سرانجام
عاقبت، فرجام
1.Le destin d'une civilisation.
1. فرجام یک تمدن.
2.Nul ne connaissait le destin de cet homme.
2. هیچکس سرانجام این مرد را نمیدانست.
تصاویر
کلمات نزدیک
desséché
dessécher
dessus-de-lit
dessus
dessoûler
destinataire
destination
destiner
destinée
destituer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان