[اسم]

la direction

/diʀɛksjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 مسیر راه

  • 1.J'ai pris la mauvaise direction.
    1. من مسیر اشتباه را رفتم.
  • 2.Je vais dans la même direction que toi.
    2. من همان راهی را می روم که تو می روی.

2 مدیریت

  • 1.La direction de l'entreprise a décidé de délocaliser l'usine.
    1. مدیریت شرکت تصمیم گرفته است جای کارخانه را تغییر بدهد.
  • 2.On lui a confié la direction de l'entreprise.
    2. ما مدیریت شرکت را به او سپردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان