[اسم]

la discipline

/disiplin/
قابل شمارش مونث

1 رشته (تحصیلی یا تخصصی)

  • 1.C'est un spécialiste dans cette discipline.
    1. او در این رشته یک متخصص است.
une discipline facultative/obligatoire
رشته اختیاری/اجباری
  • Le latin est une discipline facultative.
    لاتین یک رشته اختیاری است. [خواندن آن اختیاری است.]

2 دستورالعمل

  • 1.C'est une discipline qui apaise et dynamise à la fois.
    1. این دستورالعملی است که در عین‌حال آرام می‌کند و انرژی می‌بخشد.

3 قانون قاعده

respecter une discipline
قانونی را رعایت کردن
  • Il faut respecter une certaine discipline pour faire un régime efficace.
    برای داشتن یک نظام کارآمد باید قوانینی را رعایت کرد.
Discipline sévère
قانون سخت [جدی]
S'astreindre à une discipline sévère
به قانونی سخت چسبیدن

4 نظم

مترادف و متضاد règlement
La discipline militaire/d'un collège
نظم نظامی/یک کالج
faire régner une discipline
نظمی را برقرار کردن
  • Ce professeur fait régner la discipline.
    این استاد نظم را برقرار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان