Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (عمل) ناپدید شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la disparition
/dispaʀisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: disparitions]
1
(عمل) ناپدید شدن
نابودی، انقراض
1.Il faut lutter contre la disparition des espaces verts.
1. باید در برابر نابودی فضاهای سبز جنگید.
2.Nous étudions la disparition de votre mari.
2. ما ناپدید شدن شوهرتان را بررسی خواهیم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
disparaître
disparate
disloquer
dislocation
disjoncteur
disparité
disparu
dispendieux
dispense
dispenser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان