Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بازیگوش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dissipé
/disipe/
قابل مقایسه
[حالت مونث: dissipée]
[جمع مونث: dissipées]
[جمع مذکر: dissipés]
1
بازیگوش
شیطون (خودمانی)
informal
مترادف و متضاد
indiscipliné
discipliné
1.Cette collégienne est dissipée.
1. این شاگرد کالج بازیگوش است.
2.Malheureusement mes élèves sont très dissipés.
2. بدبختانه شاگردان من خیلی بازیگوش هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dissiper
dissipation
dissimuler
dissimulation
dissident
dissocier
dissolu
dissolution
dissolvant
dissonance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان