Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . قیمت (چیزی را) برآورد کردن
2 . احترام گذاشتن
3 . تخمین زدن
4 . تصور کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
estimer
/ɛstime/
فعل گذرا
[گذشته کامل: estimé]
[حالت وصفی: estimant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قیمت (چیزی را) برآورد کردن
تخمین زدن
estimer le coût de quelque chose
قیمت چیزی را برآورد کردن
J'ai demandé à un expert d'estimer le coût des travaux.
از یک کارشناس خواستم که هزینهی [این] کارها را تخمین بزند.
2
احترام گذاشتن
مترادف و متضاد
respecter
estimer quelqu'un
به کسی احترام گذاشتن
1. J'estime beaucoup mes collaboratrices.
1. من خیلی به همکارانم احترام میگذرانم.
2. Tout le personnel estime le directeur.
2. تمام کارکنان به مدیر احترام میگذارند.
3
تخمین زدن
ارزیابی کردن
estimer le valeur/dégâts/la difficulté...
ارزش/خسارت/سختی...را ارزیابی کردن
1. J'ai demandé à un expert d'estimer mon bien avant la vente.
1. من از یک متخصص درخواست کردم (میزان) ثروتم را قبل از فروش تخمین بزند.
2. L'antiquaire a estimé la valeur de mon vieux meuble.
2. عتیقه فروش ارزش مبلمان قدیمی من را تخمین زد.
4
تصور کردن
فکر کردن، عقیده داشتن
j'estime que...
فکر میکنم که...
1. J'estime qu'il peut encore faire un effort.
1. من تصور میکنم که او هنوز میتواند تلاش کند.
2. J'estime que nous avons pris la meilleure décision.
2. من فکر میکنم که ما بهترین تصمیم را گرفتهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک
estime
estimation
estimable
esthétique
esthéticienne
estival
estivant
estomac
estomper
estonie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان