[فعل]

estimer

/ɛstime/
فعل گذرا
[گذشته کامل: estimé] [حالت وصفی: estimant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قیمت (چیزی را) برآورد کردن تخمین زدن

estimer le coût de quelque chose
قیمت چیزی را برآورد کردن
  • J'ai demandé à un expert d'estimer le coût des travaux.
    از یک کارشناس خواستم که هزینه‌ی [این] کارها را تخمین بزند.

2 احترام گذاشتن

مترادف و متضاد respecter
estimer quelqu'un
به کسی احترام گذاشتن
  • 1. J'estime beaucoup mes collaboratrices.
    1. من خیلی به همکارانم احترام می‌گذرانم.
  • 2. Tout le personnel estime le directeur.
    2. تمام کارکنان به مدیر احترام می‌گذارند.

3 تخمین زدن ارزیابی کردن

estimer le valeur/dégâts/la difficulté...
ارزش/خسارت/سختی...را ارزیابی کردن
  • 1. J'ai demandé à un expert d'estimer mon bien avant la vente.
    1. من از یک متخصص درخواست کردم (میزان) ثروتم را قبل از فروش تخمین بزند.
  • 2. L'antiquaire a estimé la valeur de mon vieux meuble.
    2. عتیقه فروش ارزش مبلمان قدیمی من را تخمین زد.

4 تصور کردن فکر کردن، عقیده داشتن

j'estime que...
فکر می‌کنم که...
  • 1. J'estime qu'il peut encore faire un effort.
    1. من تصور می‌کنم که او هنوز می‌تواند تلاش کند.
  • 2. J'estime que nous avons pris la meilleure décision.
    2. من فکر می‌کنم که ما بهترین تصمیم را گرفته‌ایم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان