[فعل]

s'exercer

/ɛgzɛʀse/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: exercé] [حالت وصفی: exerçant] [فعل کمکی: être ]

1 تمرین کردن

مترادف و متضاد S'entraîner
  • 1.Les athlètes s'exercent tous les jours.
    1. ورزشکاران هر روز تمرین می‌کنند.
  • 2.Tu peux t’exercer à chanter.
    2. تو می‌توانی در آواز خواندن تمرین کنی.

2 اعمال کردن انجام دادن، به کار گرفتن (exercer)

مترادف و متضاد occuper pratiquer remplir
exercer son métier/sa fonction...
کاری/حرفه‌ای... را انجام دادن
  • 1. Elle exerçait les fonctions de présidente.
    1. او کارهای رئیس‌جمهوری را انجام می‌دهد.
  • 2. Mon père a exercé son métier d'électricien pendant trente ans.
    2. پدرم به مدت 30 سال حرفه‌ی برق‌کاری‌اش را انجام داده است.
exercer la pression
فشاری اعمال کردن
  • Le médecin a exercé une pression pour arrêter le saignement.
    دکتر برای بند آوردن خونریزی فشاری اعمال کرده است.

3 تمرین دادن (exercer)

مترادف و متضاد cultiver développer perfectionner
exercer quelque chose
چیزی را تمرین دادن
  • 1. Elle exerce sa mémoire en faisant des mots croisés.
    1. او با جدول حل کردن، ذهنش را تمرین می‌دهد.
  • 2. Il exerce ses muscles chaque jours.
    2. او هر روز ماهیچه‌هایش را تمرین می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان