[صفت]

fébrile

/febʀil/
قابل مقایسه

1 هیجان‌زده مضطرب

مترادف و متضاد agité énervé excité
  • 1.Mouvements fébriles
    1. حرکات ناشی از هیجان زدگی (حرکات هیجان‌زده)

2 تب‌دار دارای تب

  • 1.André se sentait fébrile, sans doute un début de grippe.
    1. "آندره" احساس میکرد تب‌دار است، بی‌شک (این) ابتدای سرماخوردگی (است).
  • 2.Il est resté au lit parce qu'il se sentait fébrile.
    2. او در تخت مانده است چون او احساس می‌کرد تب‌دار است [تب دارد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان