[عبارت]

faire de la prison

/fɛʁ də la pʁizɔ̃/

1 در زندان بودن در حبس بودن

  • 1.Il est impossible de devenir fonctionnaire quand on a fait de la prison.
    1. کارمند شدن غیرممکن است وقتی در زندان هستیم.
  • 2.Vous êtes prêt à faire de la prison ?
    2. شما برای در حبس بودن آماده هستید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان