[عبارت]

faire partie

/fɛʁ paʁti/

1 بخشی (از چیزی) بودن قسمتی (از چیزی) بودن

  • 1.Ça pourrait faire partie du problème.
    1. این (مسئله) می‌تواند بخشی از مشکل باشد.
  • 2.On n'a pas besoin de faire partie de ce comité.
    2. ما احتیاج نداریم که بخشی از این هیات [کمیته] باشیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان