[عبارت]

faire le poirier

/fɛʁ lə pwaʁje/

1 روی دستها تعادل خود را حفظ کردن روی دست‌ها بالانس زدن

  • 1.Il a fait le poirier et il s'est cassé un bras.
    1. او روی دست‌هایش بالانس زد و دستش شکست.
  • 2.Ma fille sait faire le poirier mais pas moi.
    2. دخترم بلد است روی دستها تعادل خود را حفظ کند.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحت اللفظی این عبارت "ادای درخت گلابی درآوردن" است و در حقیقت کنایه از "روی دستها تعادل خود را حفظ کردن" و یا "روی دست‌ها بالانس زدن" است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان