[عبارت]

faire le pont

/fɛʀ lə pɔ̃/

1 بین تعطیلات مرخصی گرفتن به تعطیلات طولانی رفتن

  • 1.Il a donc un bon profil pour faire le pont.
    1. او سابقه‌ی خوبی در بین تعطیلات مرخصی گرفتن دارد.
  • 2.Nous faisons le pont pour la Pentecôte.
    2. ما برای "عید پنجاهه" [پنطیکاست] به تعطیلات طولانی می‌رویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان