[عبارت]

faire signe

/fɛʀ siɲ/

1 علامت دادن اشاره کردن

  • 1.Alice essaya de lui faire signe mais il ne la vit pas.
    1. "آلیس" سعی کرد به او علامت بدهد اما او ندید.
  • 2.On voulait faire signe à un bateau.
    2. می‌خواستیم به یک قایق علامت بدهیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان