Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بایستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
falloir
/falwaʀ/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته کامل: fallu]
[حالت وصفی: -]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بایستن
ضرورت داشتن
مترادف و متضاد
obliger
il faut faire...
باید انجام بدهید (انجام بدهیم)...
1. C’est un excellent restaurant à la mode, il faut réserver à l’avance.
1. این رستوران فوقالعاده بهروزی است. باید جلوتر رزرو کنیم.
2. Il faut arroser les plantes tous les deux jours.
2. باید هر دو روز به گیاهان آب بدهید.
il faut que + subjonctif ...
بایستی که + التزامی...
1. Et maintenant il faut qu’il démissionne.
1. و حالا او باید استعفا بدهد.
2. Il faut que je parte.
2. بایستی که بروم. [باید بروم.]
il faut quelque chose
چیزهایی ضرورت داشتن [چیزهایی نیاز داشتن]
1. Il faut des clous, tu peux m’en passer ?
1. به میخ نیاز دارم؛ میتوانی برایم بیاوری؟
2. ll faut du courage pour faire ce métier.
2. برای انجام آن کار به شجاعت نیاز داریم.
3. Pour que nous puissions participer au concours, il va falloir 100 euros.
3. برای اینکه ما بتوانیم در مسابقه شرکت کنیم؛ 100 یورو نیاز داریم.
comme il faut
همان طور که باید [به درستی]
Mets ton manteau comme il faut.
پالتویت را درست بپوش. [پالتویت را همان طور که باید، بپوش.]
نکته در ترجمه falloir
دقت کنید که ما در زبان فارسی ترجمه فعل غیرشخصی را یا به صورت اول شخص جمع میگوییم مثل « باید غذا بخوریم. » یا به صورت سوم شخص جمع « باید غذا بخورید. »
تصاویر
کلمات نزدیک
fallacieux
falaise
falafel
fakir
faites demi-tour.
falsification
falsifier
fameux
familial
familiariser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان