[صفت]

faux

/fo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fausse] [جمع مونث: fausses] [جمع مذکر: faux]

1 تقلبی جعلی

مترادف و متضاد copie original
des faux billets/une fausse clé...
بلیط‌های تقلبی/کلید تقلبی...
  • 1. Ce tableau est faux.
    1. این تابلو تقلبی است.
  • 2. Les faux diamants sont moins chers que les vrais.
    2. مروارید‌های تقلبی ارزان‌تر از اصلشان هستند.

2 اشتباه نادرست

مترادف و متضاد boiteux erroné illogique incorrect logique pertinent
un texte/un résultat... faux (fausse)
متن/نتیجه... اشتباه
  • Le résultat de ta multiplication est faux.
    نتیجه تکثیرت اشتباه است.
faire fausse route/faire fausse note
راه اشتباهی را رفتن/نت اشتباهی را خواندن
  • 1. Il a fait de fausse note.
    1. او نت اشتباهی را خواند.
  • 2. Ne faites pas la fausse route, allez tout droit.
    2. راه اشتباهی را نروید، مستقیم بروید.
C’est complètement faux.
کاملاً نادرسته.

3 دروغین دروغ، دروغی

مترادف و متضاد inexact mensonge authentique exact
fausses nouvelles
اخبار دروغین
  • 1. Comment repérer les fausses nouvelles?
    1. چطور اخبار دروغین را تشخیص دهیم؟
  • 2. Il fait courir de fausses nouvelles.
    2. او اخبار دروغین را پخش می‌کند.

4 مصنوعی (مژه، دندان و...)

مترادف و متضاد artificiel contrefait factice imité naturel vrai
fausses dents/faux cils...
دندان مصنوعی/مژه مصنوعی...
  • 1. Comment choisir et poser des faux-cils ?
    1. چطور یک مژه مصنوعی را انتخاب و از آن استفاده کنیم؟
  • 2. Elle a de fausses dents.
    2. او دندان مصنوعی دارد.

5 کاذب

مترادف و متضاد irréel authentique réel
une fausse porte...
در کاذب...
  • Une fausse porte est une représentation artistique d'une porte, mais qui ne fonctionne pas comme une vraie.
    در کاذب از لحاظ ظاهری شبیه یک در واقعی است اما مثل آن کار نمی‌کند.

6 قلابی (پزشک، وکیل و...)

مترادف و متضاد prétendu soi-disant authentique
faux médecin/avocat...
پزشک/وکیل... قلابی
  • 1. Cette fausse avocate a été arrêtée par les gendarmes.
    1. مأمورین این وکیل قلابی را دستگیر کردند.
  • 2. Le faux médecin s'est fait arrêter par la police.
    2. پزشک قلابی به دست پلیس دستگیر شد.

7 ساختگی تصنعی

مترادف و متضاد affecté simulé sincère vrai
la fausse (le faux) modestie/amitié/amour...
فروتنی/رفاقت/عشق... تصنعی
  • 1. C'est de la fausse modestie.
    1. این فروتنی تصنعی است.
  • 2. Il y a un faux amour entre eux.
    2. عشقی تصنعی بینشان هست.

8 متظاهر مزور، ریاکار

مترادف و متضاد fourbe hypocrite sournois franc loyal sincère
un homme/une femme... faux (fausse)
مردی/زنی... ریاکار
  • 1. Elle est menteuse, indignée et assez fausse.
    1. او دروغگو، خشمگین و نسبتاً ریاکار است.
  • 2. Le Président, il m'a l'air un homme faux.
    2. به نظرم رئیس‌جمهور فردی ریاکار است.
[قید]

faux

/fo/
غیرقابل مقایسه

9 نادرست فالش، خارج از نت

مترادف و متضاد juste
chanter faux
فالش خواندن
  • Ce chanteur chante faux !
    این خواننده نادرست [خارج از نت] می‌خواند.
[اسم]

la faux

/fo/
قابل شمارش مونث

10 داس

مترادف و متضاد faulx
  • 1.La faux est un outil manuel agricole pour faucher l'herbe.
    1. داس یک ابزار دستی کشاورزی است برای کوتاه‌کردن علف‌ها.

11 تقلبی بدل، بدلی (le faux)

مترادف و متضاد contrefaçon copie pacotille original
être un/des/du faux
تقلبی [بدل] بودن
  • 1. Ce bijou, c'est du faux.
    1. این جواهر بدل است.
  • 2. Ce tableau est un faux.
    2. این تابلو تقلبی است.
  • 3. Ces sculptures sont des faux.
    3. این مجسمه‌ها تقلبی اند.

12 چیز جعلی (le faux)

être un faux
جعلی بودن
  • Son permis de conduire est un faux.
    گواهینامه رانندگی‌اش جعلی است.

13 نادرستی نادرست، غلط (le faux)

مترادف و متضاد vrai
distinguer le faux du vrai/plaider le faux/démêler le vrai du faux
نادرست را از درست تشخیص دادن/از نادرست دفاع کردن/درست را از غلط تفکیک کردن
  • 1. Elle plaide le faux pour savoir le vrai.
    1. او از نادرستی دفاع می‌کند تا درستی [حقیقت] را بداند.
  • 2. Savez-vous distinguer le vrai du faux ?
    2. می‌توانید درست را از غلط تشخیص دهید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان