[اسم]

le feuilleton

/fœjtɔ̃/
قابل شمارش مذکر
[جمع: feuilletons]

1 سریال آبکی نمایش تلویزیونی کم ارزش

  • 1.Ce n'était plus qu'un feuilleton français.
    1. این چیزی بیش از یک سریال آبکی [نمایش بیخود تلویزیونی] فرانسوی نبود.

2 پاورقی (روزنامه، مجله)

  • 1.Ce feuilleton nous informe de la météo.
    1. این پاورقی ما را از آب و هوا مطلع می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان