[فعل]

ficher

/fiʃˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fichu] [حالت وصفی: fichant] [فعل کمکی: avoir ]

1 برگه‌نویسی کردن روی برگه نوشتن، فیش کردن

  • 1.Il m’a fichu une contravention.
    1. او برای من یک برگه جریمه نوشت.

2 انجام دادن کردن

informal
  • 1.Il a rien fichu depuis ce matin.
    1. او از صبح تا حالا هیچ کاری نکرده است.
  • 2.Qu’est-ce qu’il fiche ?
    2. او چه کار می‌کند؟

3 پرت کردن انداختن

  • 1.Il a été fichu dehors.
    1. او به بیرون پرت شد.
  • 2.Il fiche son argent par les fenêtres.
    2. پولهایش را از پنجره به بیرون پرت کرد.

4 فرو کردن کوبیدن

  • 1.Ficher un clou dans un mur
    1. میخی به دیوار کوبیدن

5 بی تفاوت بودن اهمیت ندادن، برای کسی مهم نبودن (se ficher)

  • 1.Elle se fiche de ce qui peut arriver.
    1. او به چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد اهمیت نمی‌دهد.
  • 2.Je m'en fiche.
    2. برایم مهم نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان