[فعل]

forger

/fɔʁʒˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 آهنگری کردن

  • 1.Il forge souvent, comme une bricole.
    1. او به عنوان خرده‌کاری گاهی آهنگری می‌کند.

2 شکل دادن (به فلز)

  • 1.Forger le fer, l'argent
    1. آهن را نقره را شکل دادن

3 ساختن درست کردن

  • 1.Forger un mot nouveau
    1. کلمه جدیدی ساختن

4 در ذهن خود ساختن (se forger)

  • 1.Se forger un idéal
    1. ایده‌آلی در ذهن خود ساختن

5 ساخته شدن شکل گرفتن، تکامل یافتن (se forger)

  • 1.Sa personnalité est en train de se forger.
    1. شخصیت او در حال ساخته شدن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان