[فعل]

fuir

/fɥiʀ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: fui] [حالت وصفی: fuyant] [فعل کمکی: avoir ]

1 فرار کردن گریختن

مترادف و متضاد éluder s'enfuir
fuir de/dans/à travers...
گریختن از/به/از میان...
  • 1. Il a fui à travers champs.
    1. او از میان مزارع گریخت.
  • 2. Ils ont fui de leur pays pour des raisons politiques.
    2. آنها به دلایل سیاسی از کشورشان گریختند.
  • 3. Le prisonnier a fui dans les bois.
    3. زندانی به جنگل‌ها فرار کرد.

2 نشت کردن چکه کردن

مترادف و متضاد s'échapper
fuir (par/de...)
نشت کردن (از طریق/از...)
  • 1. Cette bouteille d'eau fuit.
    1. این بطری آب چکه می‌کند.
  • 2. Eau qui fuit d'un réservoir.
    2. از این مخزن، آب نشت می‌کند.
  • 3. Le gaz a fui par la fente.
    3. از این شکاف، گاز نشت کرد.

3 گریزان بودن از دوری کردن از

مترادف و متضاد esquiver éviter rechercher
fuir quelque chose
از چیزی دوری کردن
  • 1. Elle fuit les menteurs.
    1. او از دروغگوها دوری می‌کند.
  • 2. Il fuit la cigarette.
    2. او از سیگار گریزان است.

4 فرار کردن از گریختن از

formal
fuir quelqu'un
از کسی گریختن
  • 1. Le soldat a fui l'ennemi.
    1. سرباز از دشمن گریخت.
  • 2. Le sommeil me fuit.
    2. خواب از من می‌گریزد.

5 به سرعت گذشتن به سرعت سپری شدن

formal
مترادف و متضاد passer s'écouler s'envoler continuer
l'été/la jeunesse/l'enfance... fuir
تابستان/جوانی/کودکی... به سرعت گذشتن
  • 1. L'été a fui.
    1. تابستان به سرعت سپری شد.
  • 2. Ma jeunesse a fui et je n'en suis pas rendu compte.
    2. جوانی‌ام به سرعت گذشت و من متوجه‌اش نشدم.

6 جوهر پس دادن

stylo/stylo plume... fuir
خودکار/خودنویس... جوهر پس دادن
  • 1. Ce stylo plume a fui et a taché mon chemise.
    1. این خودنویس جوهر پس داد و پیراهنم را لک کرد.
  • 2. Mon stylo a fui.
    2. خودکارم جوهر پس داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان