[اسم]

la généalogie

/ʒenealɔʒi/
قابل شمارش مونث

1 شجره‌نامه شجره، نسب‌نامه

  • 1.La généalogie de ma famille remonte à Bonaparte.
    1. شجره‌نامه خانواده‌ی من به "بناپارت" برمی‌گردد.

2 تبارشناسی نسب‌شناسی

  • 1.Grâce à la généalogie, j'ai appris que mes ancêtres sont nés en Angleterre.
    1. به کمک تبارشناسی، من متوجه شدم که نیاکانم در انگلستان متولد شده‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان