[اسم]

le garçon

/gaʀsɔ̃/
قابل شمارش مذکر
[جمع: garçons]

1 پسر فرزند پسر

  • 1.Ils ont une fille et un garçon.
    1. آنها یک (فرزند) دختر و یک (فرزند) پسر دارند.
un vieux garçon
پسر سن بالای مجرد
  • Il a 45 ans, un vieux garçon.
    او 45 ساله است، یک پسر سن بالای مجرد.
un garçon courageux/sympa
پسری شجاع/ دوست‌داشتنی
  • 1. C'est un garçon courageux.
    1. او پسری شجاع است.
  • 2. Il est un garçon sympa.
    2. او پسری دوست‌داشتنی است.

2 پیشخدمت گارسون

مترادف و متضاد serveur
Garçon !
گارسون! [هنگام صدا زدن در رستوران]
appeler le garçon
گارسون را صدا زدن
  • Appelle le garçon s'il te plaît.
    لطفاً گارسون را صدا بزن.

3 مرد جوان

مترادف و متضاد homme
un garçon courageux
مردی جوان و شجاع
  • C'est un garçon courageux.
    او مردی جوان و شجاع است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان