[اسم]

la gare

/gaʀ/
قابل شمارش مونث
[جمع: gares]

1 ایستگاه راه‌آهن

entrer en gare
به ایستگاه راه‌آهن وارد شدن
  • Le train de Nancy entre en gare.
    قطار "نانسی" به ایستگاه (راه‌آهن) وارد می‌شود.
aller à la gare
به ایستگاه راه‌آهن رفتن
  • Je dois aller à la gare.
    من باید به ایستگاه راه‌آهن بروم.
emmener à la gare
تا ایستگاه راه‌آهن بردن
  • Gérard va nous emmener à la gare.
    "ژرار" ما را تا ایستگاه راه‌آهن خواهد برد.
[حرف ندا]

gare

/gaʀ/

2 بپا! مواظب باش!

gare à quelque chose
چیزی را پاییدن [مواظب بودن]
  • 1. Gare aux marchés !
    1. پله‌ها را بپا!
  • 2. Gare aux serpents !
    2. مارها را بپا!
gare à toi !
بپا!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان