[اسم]

la glace

/glas/
قابل شمارش مونث
[جمع: glaces]

1 بستنی

une glace à la fraise/au chocolat...
بستنی با طعم توت‌فرنگی/شکلات...
  • Je veux t'acheter une glace au chocolat.
    می خواهم برایت یک بستی شکلاتی بخرم.
parfum de la glace
طعم بستنی
  • Vous voulez une glace à quel parfum ?
    بستنی با چه طعمی می‌خواهید؟

2 یخ

les glaces polaires
یخ‌های قطبی
  • Le navire est pris dans les glaces polaires.
    کشتی در یخ‌های قطبی گرفتار شده است.
recouvert de glace
پوشیده از یخ
accueil/visage... de glace
پذیرایی/صورت... سرد [خونسرد]
les glaces
یخسارها [توده‌ای پایدار و دائمی از یخ]

3 آینه

مترادف و متضاد miroir
  • 1.Elle se coiffe toujours devant cette glace.
    1. او همیشه جلوی آینه موهایش را درست می‌کند.
  • 2.J'ai observé mon reflet dans la glace.
    2. من انعکاسم (انعکاس تصویرم) را در آینه دیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان