Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بستنی
2 . یخ
3 . آینه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la glace
/glas/
قابل شمارش
مونث
[جمع: glaces]
1
بستنی
une glace à la fraise/au chocolat...
بستنی با طعم توتفرنگی/شکلات...
Je veux t'acheter une glace au chocolat.
می خواهم برایت یک بستی شکلاتی بخرم.
parfum de la glace
طعم بستنی
Vous voulez une glace à quel parfum ?
بستنی با چه طعمی میخواهید؟
2
یخ
les glaces polaires
یخهای قطبی
Le navire est pris dans les glaces polaires.
کشتی در یخهای قطبی گرفتار شده است.
recouvert de glace
پوشیده از یخ
accueil/visage... de glace
پذیرایی/صورت... سرد [خونسرد]
les glaces
یخسارها [تودهای پایدار و دائمی از یخ]
3
آینه
مترادف و متضاد
miroir
1.Elle se coiffe toujours devant cette glace.
1. او همیشه جلوی آینه موهایش را درست میکند.
2.J'ai observé mon reflet dans la glace.
2. من انعکاسم (انعکاس تصویرم) را در آینه دیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
gla-gla
givré
givrer
givre
givrant
glacer
glaciaire
glacial
glacier
glacière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان