Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . درمان کردن
2 . (از نگرانی و غیره) رها شدن
3 . (از نگرانی و غیره) رها کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
guérir
/geʀiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: guéri]
[حالت وصفی: guérissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
درمان کردن
معالجه کردن، بهبود بخشیدن
مترادف و متضاد
soigner
1.Il pensait qu'il pouvait guérir n'importe quel malade.
1. او فکر میکرد که میتواند هر بیماریای را درمان کند.
2.La blessure guérira si je ne bouge pas.
2. زخم درمان خواهد شد اگر تکان نخورم.
3.Traitement qui guérit de la bronchite
3. درمانی که برونشیت را بهبود میبخشد.
2
(از نگرانی و غیره) رها شدن
خلاص شدن
(se guérir)
1.Il ne s'est pas encore guéri de ses préjugés.
1. هنوز از مشغلههایش خلاص نشده است.
3
(از نگرانی و غیره) رها کردن
خلاص کردن
1.Il faut le guérir de ce souci.
1. باید او را از این نگرانی رها کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
guérilla
guéridon
guéri
guépard
gué
guérison
guérisseur
guérite
guêpe
guêpier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان