[فعل]

guérir

/geʀiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: guéri] [حالت وصفی: guérissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 درمان کردن معالجه کردن، بهبود بخشیدن

مترادف و متضاد soigner
  • 1.Il pensait qu'il pouvait guérir n'importe quel malade.
    1. او فکر میکرد که می‌تواند هر بیماری‌ای را درمان کند.
  • 2.La blessure guérira si je ne bouge pas.
    2. زخم درمان خواهد شد اگر تکان نخورم.
  • 3.Traitement qui guérit de la bronchite
    3. درمانی که برونشیت را بهبود می‌بخشد.

2 (از نگرانی و غیره) رها شدن خلاص شدن (se guérir)

  • 1.Il ne s'est pas encore guéri de ses préjugés.
    1. هنوز از مشغله‌هایش خلاص نشده است.

3 (از نگرانی و غیره) رها کردن خلاص کردن

  • 1.Il faut le guérir de ce souci.
    1. باید او را از این نگرانی رها کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان