[فعل]

haïr

/’aiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: haï] [حالت وصفی: haïssant] [فعل کمکی: avoir ]

1 متنفر بودن نفرت داشتن، بیزار بودن

مترادف و متضاد détester honnir
haïr quelque chose
از چیزی متنفر بودن
  • 1. Il avait de bonnes raisons pour vous haïr.
    1. او دلایل خوبی برای متنفربودن از شما داشت.
  • 2. Je hais l'injustice !
    2. چقدر من از بی‌عدالتی بیزارم!
  • 3. Va, je ne te hais point.
    3. برو، ذره‌ای ازت متنفر نیستم.

2 از همدیگر متنفر بودن از یکدیگر متنفر بودن (se haïr)

  • 1.Ces deux hommes se haïssent cordialement.
    1. این دو مرد قلباً از هم متنفرند.
  • 2.Pourquoi nous haïr ?
    2. چرا از همدیگر متنفریم؟

3 از خود متنفر بودن (se haïr)

  • 1.Il se hait lui-même.
    1. از خودش متنفر است.
  • 2.La vraie et unique vertu est de se haïr.
    2. اصلی‌ترین و خاص‌ترین ویژگی متنفربودن از خود است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان