[اسم]

le handicap

/’ɑ̃dikap/
قابل شمارش مذکر

1 معلولیت نقص عضو

  • 1.À l'école, sa surdité fut un handicap sérieux.
    1. در مدرسه، ناشنوایی‌اش یک معلولیت جدی بود.
  • 2.Son handicap ne l'empêche pas de jouer au tennis.
    2. معلولیت او، مانع تنیس بازی کردنش نمی شود.

2 آوانس (گلف) ارفاق، امتیاز

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان