[صفت]

haut

/o/
قابل مقایسه

1 بلند مرتفع، بالا

مترادف و متضاد élevé grand petit
  • 1.La tour Eiffel est haute.
    1. برج ایفل مرتفع است.
  • 2.Montez doucement, c'est haut.
    2. به آرامی صعود کنید [بالا بروید]، مرتفع است.
en haut de...
در بالایِ
  • 1. Le nid est tout en haut de l’arbre.
    1. لانه دقیقاً در بالای درخت است.
  • 2. Ma chambre est en haut de la maison.
    2. اتاقم در بالای خانه است.
en haut
طبقه بالا
  • 1. La salle de bain est en haut.
    1. حمام در طبقه بالا است.
  • 2. Qu'est-ce qui est en haut ?
    2. چه کسی در طبقه بالاست؟
haut(e) montagne/mur...
کوهستان/دیوار... بلند
  • 1. De très hautes tours sont à ma portée.
    1. چندین برج بلند در دیدم هستند.
  • 2. Ici, à l'alentour il existe des hautes montagnes.
    2. این جا در اطراف، چندین کوهستان بلند وجود دارد.
tomber de haut
از بالا افتادن
  • 1. Je suis tombé de haut en jouant.
    1. موقع بازی از بالا افتادم.
  • 2. Une pomme était tombée de haut.
    2. سیبی از بالا افتاده بود.
Haut les mains !
دست‌ها بالا!

2 بالا بلند

مترادف و متضاد élevé fort bas faible
  • 1.Les poches de cette veste sont trop hautes.
    1. جیب‌های این کت خیلی بالا است.
à haute voix
با صدای بلند
  • 1. Ne le dites pas à haute voix !
    1. با صدای بلند نگوییدش.
  • 2. Parlez à haute voix !
    2. با صدای بلند حرف بزنید.

3 عالی خوب، عالی‌رتبه

مترادف و متضاد avancé
hautes études
تحصیلات عالی
  • 1. J'ai fait des hautes études.
    1. من تحصیلات عالی دارم.
  • 2. Les hautes études sont les études supérieures.
    2. تحصیلات عالی همان تحصیلات تکمیلی است.
des hauts fonctionnaires
چند تن از مسئولین عالی‌رتبه
  • 1. Lundi prochain, les hauts fonctionnaires auront des réunions.
    1. مسئولین عالی‌رتبه دوشنبه بعد جلساتی خواهند داشت.
  • 2. On a un rendez-vous avec des hauts fonctionnaires.
    2. با چند تن از مسئولین عالی‌رتبه قرار ملاقات داریم.
un appareil de haute technologie
وسیله‌‌ای با تکنولوژی عالی [پیشرفته]
  • Les journalistes utilisent souvent des appareils photos de haute technologie.
    روزنامه‌نگاران معمولاً از دوربین عکاسی‌های پیشرفته استفاده می‌کنند.
[اسم]

le haut

/o/
قابل شمارش مذکر

4 تاپ بلوز بالاتنه

مترادف و متضاد bustier
porter/enlever... un haut
تاپی را پوشیدن/درآوردن...
  • 1. J'ai perdu mon haut.
    1. تاپم را گم کرده‌ام.
  • 2. Je dois chercher un haut rouge pour aller avec mon nouveau jean.
    2. من باید دنبال یک تاپ قرمز بگردم که به شلوار جین جدیدم بیاید.

5 ارتفاع

مترادف و متضاد hauteur
faire... de haut
ارتفاع داشتن
  • 1. Cet immeuble fait 30 mètres de haut.
    1. این ساختمان 30 متر ارتفاع دارد.
  • 2. Cette statue-là, ça doit faire 22 centimètre de haut.
    2. این مجسمه باید 22 سانتی‌متر ارتفاع داشته باشد.
[قید]

haut

/o/
قابل مقایسه

6 در ارتفاع بالا بالا، بلندبلند

parler/penser... haut
بلند بلند حرف زدن/فکر کردن...
  • Elle pense tout haut.
    او کاملاً بلندبلند فکر می‌کند.
de haut
از بالا
  • 1. Il l'a pris de haut.
    1. او را از بالا گرفت.
  • 2. Il nous regarde de haut.
    2. او ما را از بالا [با بی‌اعتنایی] می‌بیند.
monter/voler... haut
در ارتفاع بالا صعود کردن/پرواز کردن
  • 1. L'avion vole haut.
    1. هواپیما در ارتفاع بالا پرواز می‌کند.
  • 2. Nous sommes montés haut pour admirer la vue.
    2. ما به ارتفاع بالا صعود کردیم تا دید بهتری داشته باشیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان