[اسم]

l'homme

/ɔm/
قابل شمارش مذکر
[جمع: hommes]

1 انسان شخص

مترادف و متضاد humain individu personne
  • 1.Cet étude se concentre sur les hommes de moins de trente ans.
    1. این تحقیق روی اشخاص زیر 30 سال تمرکز می‌کند.
  • 2.Les hommes parlent des langues très diverses.
    2. انسان‌ها به زبان‌های بسیار متنوعی صحبت می‌کنند.

2 مرد

  • 1.Cet homme sera bientôt père.
    1. این مرد به زودی پدر خواهد شد.
  • 2.Les hommes ont de la barbe.
    2. مردها ریش دارند.
faire de quelqu'un un homme
از کسی مرد ساختن
  • Cette expérience fera de lui un homme.
    این تجربه از او مردی خواهد ساخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان