[فعل]

imaginer

/imaʒine/
فعل گذرا
[گذشته کامل: imaginé] [حالت وصفی: imaginant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تصور کردن فکر کردن، گمان کردن

  • 1.J'imagine que vous viendrez aussi à cette soirée.
    1. حدس می‌زنم که شما نیز به این مهمانی خواهید آمد.
  • 2.Peut-on imaginer une ville sans voiture ?
    2. می‌توان شهری بدون ماشین تصور کرد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان