Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بی صبر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
impatient
/ɛ̃pasjɑ̃/
قابل مقایسه
1
بی صبر
ناشکیبا، بیقرار
1.Il est très impatient et n'aime pas attendre.
1. او بسیار ناشکیباست و دوست ندارد صبر کند.
2.Je suis impatiente de connaître les résultats de mon test.
2. من (برای) دیدن نتایج تستم بی صبر هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
impatience
impassible
impasse
impartir
impartial
impatienter
impayable
impayé
impeccable
impensable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان