[صفت]

impatient

/ɛ̃pasjɑ̃/
قابل مقایسه

1 بی صبر ناشکیبا، بی‌قرار

  • 1.Il est très impatient et n'aime pas attendre.
    1. او بسیار ناشکیباست و دوست ندارد صبر کند.
  • 2.Je suis impatiente de connaître les résultats de mon test.
    2. من (برای) دیدن نتایج تستم بی صبر هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان