Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بارانی (لباس)
2 . تاثیر ناپذیر
3 . ضد آب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'imperméable
/ɛ̃pɛʀmeabl/
قابل شمارش
مذکر
1
بارانی (لباس)
porter/s'habiller/enlever... un imperméable
یک بارانی را پوشیدن/به تن داشتن/از تن درآوردن...
Il portait un imperméable presque neuf.
او یک بارانی تقریبا نو پوشیده بود.
[صفت]
imperméable
/ɛ̃pɛʀmeabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: imperméable]
[جمع مونث: imperméables]
[جمع مذکر: imperméables]
2
تاثیر ناپذیر
imperméable à quelque chose
به چیزی تاثیر ناپذیر
1. Il est imperméable à l'art.
1. اون نسبت به هنر تاثیر ناپذیر است.
2. Il est imperméable à la pitié.
2. او نسبت به ترحم نفوذ ناپذیر است. [ترحم در او نفوذ نمیکند؛ او ترحم ندارد.]
3. Je suis imperméable à tout ce que tu me disais.
3. من از هر چه که گفتی تاثیر نمیگیرم. [من نسبت به حرفهای تو تاثیر ناپذیرم.]
3
ضد آب
نفوذ ناپذیر
une veste/une structure... imperméable
کتی/ساختمانی... نفوذناپذیر
1. C'est une chaussure imperméable.
1. این یک کفش ضد آب است.
2. Cette structure est imperméable.
2. این ساختمان نفوذ ناپذیر است.
3. Cette veste imperméable me protège de la pluie.
3. این کت ضد آب از من در برابر باران محافظت میکند.
4. Les déchets doivent être stockés sur une surface imperméable.
4. زبالهها باید بر روی سطحی نفوذناپذیر انبار شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
imperfection
imperceptible
imper
impensable
impeccable
impertinence
impertinent
imperturbable
imperturbablement
impie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان