[اسم]

l'imperméable

/ɛ̃pɛʀmeabl/
قابل شمارش مذکر

1 بارانی (لباس)

porter/s'habiller/enlever... un imperméable
یک بارانی را پوشیدن/به تن داشتن/از تن درآوردن...
  • Il portait un imperméable presque neuf.
    او یک بارانی تقریبا نو پوشیده بود.
[صفت]

imperméable

/ɛ̃pɛʀmeabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: imperméable] [جمع مونث: imperméables] [جمع مذکر: imperméables]

2 تاثیر ناپذیر

imperméable à quelque chose
به چیزی تاثیر ناپذیر
  • 1. Il est imperméable à l'art.
    1. اون نسبت به هنر تاثیر ناپذیر است.
  • 2. Il est imperméable à la pitié.
    2. او نسبت به ترحم نفوذ ناپذیر است. [ترحم در او نفوذ نمی‌کند؛ او ترحم ندارد.]
  • 3. Je suis imperméable à tout ce que tu me disais.
    3. من از هر چه که گفتی تاثیر نمی‌گیرم. [من نسبت به حرف‌های تو تاثیر ناپذیرم.]

3 ضد آب نفوذ ناپذیر

une veste/une structure... imperméable
کتی/ساختمانی... نفوذناپذیر
  • 1. C'est une chaussure imperméable.
    1. این یک کفش ضد آب است.
  • 2. Cette structure est imperméable.
    2. این ساختمان نفوذ ناپذیر است.
  • 3. Cette veste imperméable me protège de la pluie.
    3. این کت ضد آب از من در برابر باران محافظت می‌کند.
  • 4. Les déchets doivent être stockés sur une surface imperméable.
    4. زباله‌ها باید بر روی سطحی نفوذناپذیر انبار شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان