Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . غیرممکن
2 . بعید
3 . دشوار
4 . غیرقابل تحمل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
impossible
/ɛ̃pɔsibl/
قابل مقایسه
1
غیرممکن
نشدنی، محال
2
بعید
غریب
3
دشوار
مشکل، سخت
4
غیرقابل تحمل
تحملناپذیر
1.Avoir un caractère impossible.
1. یک شخصیت غیرقابل تحمل داشتن.
2.Cette fille est vraiment impossible.
2. این دختر واقعا غیرقابل تحمل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
impossibilité
imposition
imposer
imposant
imposable
imposteur
imposture
imposé
impotent
impraticable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان