[فعل]

improviser

/ɛ̃pʀɔvize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: improvisé] [حالت وصفی: improvisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (بدون برنامه قبلی) تدارک دیدن

  • 1.J'ai improvisé une fête pour notre groupe.
    1. من برای گروهمان یک جشن (بدون برنامه قبلی) تدارک دیدم.
  • 2.Nous improvisons un pique-nique, ce soire.
    2. امشب، (بدون برنامه قبلی) پیک‌نیکی را تدارک می بینیم.

2 فی‌البداهه خواندن فی‌البداهه (سازی) زدن

  • 1.Improviser au piano
    1. فی البداهه پیانو زدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان