Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . اصرار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
insister
/ɛ̃siste/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: insisté]
[حالت وصفی: insistant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
اصرار کردن
تاکید کردن، پافشاری کردن
1.J'insiste sur ce point.
1. من روی این نکته تاکید میکنم.
2.Ma sœur ne voulait pas partir mais j'ai insisté.
2. خواهرم نمیخواست برود اما من اصرار کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
insistant
insistance
insipide
insinuer
insinuation
insolation
insolence
insolent
insolite
insoluble
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان