[اسم]

l'insouciance

/ɛ̃susjɑ̃s/
قابل شمارش مونث

1 بی‌قیدی بی‌خیالی

  • 1.Elle a gardé l'insouciance de sa jeunesse.
    1. او بی‌قیدی جوانی‌اش را حفظ کرده است.
  • 2.Quelle insouciance de votre part, vous auriez dû prévoir ces dépenses !
    2. چقدر بی‌خیالی‌ای از جانب شما [چقدر شما بی‌خیالید]، شما باید این هزینه‌ها را پیش‌بینی می‌کردید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان