Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آموزگار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'instituteur
/ɛ̃stitytœʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: instituteurs]
[مونث: institutrice]
1
آموزگار
معلم
1.Je suis instituteur depuis quinze ans.
1. پانزده سال هست که معلم هستم.
2.Ma mère est une institutrice à la retraite.
2. مادرم یک معلم بازنشسته است.
این واژه برای مقطع مدارس ابتدایی استفاده میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
institut
instituer
instinctif
instinct
instiller
institution
institutrice
instructeur
instructif
instruction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان