Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . یاد دادن
2 . آگاه کردن
3 . تحقیق کردن (حقوقی)
4 . یاد گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
instruire
/ɛ̃stʀɥiʀ/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
یاد دادن
آموختن، تعلیم دادن
2
آگاه کردن
باخبر کردن
3
تحقیق کردن (حقوقی)
رسیدگی کردن
4
یاد گرفتن
آموختن
(s'instruire)
1.Chercher à s'instruire.
1. به دنبال یاد گرفتن بودن.
2.Elle lit beaucoup de revues scientifiques pour s'instruire.
2. او مجلات علمی زیادی برای یاد گرفتن میخواند.
تصاویر
کلمات نزدیک
instruction
instructif
instructeur
institutrice
institution
instruit
instrument
insu
insubordination
insubordonné
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان