[اسم]

la limite

/limit/
قابل شمارش مونث

1 مرز سرحد

  • 1.Tracer des limites
    1. مرز تعیین کردن

2 حد حد و حدود، اندازه

  • 1.Ma patience a des limites.
    1. صبر من حدی دارد.
  • 2.Mon amour pour mes enfants n'a pas de limite.
    2. عشقم نسبت به بچه‌ها حد و حدودی ندارد.
[صفت]

limite

/limit/
قابل مقایسه

3 حد نهایی نهایت، حداکثر

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان