[فعل]

manquer

/mɑ̃ke/
فعل گذرا
[گذشته کامل: manqué] [حالت وصفی: manquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دلتنگ شدن دلتنگ بودن

manquer à quelqu'un
دلتنگ کسی بودن [دلش برای کسی تنگ بودن]
  • 1. Il me manque énormément.
    1. من به شدت دلتنگ او هستم.
  • 2. La télévision manque à sa sœur pendant les vacances.
    2. دل خواهرش در تعطیلات برای تلویزیون تنگ شد.
  • 3. Ses enfants lui manquent.
    3. دلش برای بچه‌‌هایش تنگ شده است.
  • 4. Tu me manques.
    4. دلم برایت تنگ است. [دلتنگ تو!]
نکته در ترجمه manquer à « فعل گذرا غیرمستقیم »
دقت کنید که manquer در این معنی اینگونه ترجمه می‌شود:
باید مفعول غیرمستقیم جمله را فاعل ترجمه کرد. مثل:
Ses enfants lui manquent = اینجا lui فاعل است. ترجمه: دل او برای بچه‌هایش تنگ است.

2 کم بودن کم داشتن، نداشتن

مترادف و متضاد faire défaut insuffiser exister
  • 1.Ce produit manque en magasin.
    1. این محصول در مغازه‌ها کم است.
  • 2.Les médicaments manquent.
    2. داروها کم است.
  • 3.Sur la table, le beurre manque.
    3. روی میز، کره کم است.
manquer à quelqu'un
برای کسی کم بودن [چیزی کم بودن]
  • 1. Le courage lui manque pour aller jusqu'au bout.
    1. شجاعتش کم است که بتواند تا انتها ادامه دهد.
  • 2. Le temps leur manque.
    2. زمان برای آنها کم است. [زمان کم دارند.]
  • 3. Les vivres et les médicaments manquent aux réfugiés.
    3. غذا و دارو برای پناهجویان کم هستند.
manquer de quelque chose
چیزی کم داشتن
  • 1. J’ai manqué de présence d’esprit.
    1. حضور ذهن کم داشتم. [حضور ذهن نداشتم.]
  • 2. L’article manque de punch.
    2. مقاله، سخن پایانی کم دارد.
  • 3. Le film manque de rythme.
    3. فیلم، ریتم کم دارد. [ریتم فیلم کند است.]
  • 4. Le gouvernement a manqué de courage politique.
    4. دولت، شجاعت سیاسی کم دارد. [دولت، شجاعت سیاسی ندارد.]
  • 5. Le repas manque de sel.
    5. غذا، نمک کم دارد.
il me/te/lui... manque
برای من/تو/او... کم است [کم داشتن]
  • 1. Il lui manque un véritable ami.
    1. او یک دوست واقعی کم دارد. [برای او داشتن یک دوست واقعی کم است.]
  • 2. Il te manque encore 100 euros.
    2. همچنان صد یورو کم داری.
نکته درباره فعل غیرشخصی manquer و فعل گذرا غیرمستقیم manquer de/à
manquer در این معنی می‌تواند فعل غیرشخصی شود. و در این صورت یک فرمول دارد.
il me/te/lui... manque = برای من/تو/او... کم است.

فعل گذرا غیرمستقیم manquer de/à
manquer à/de فعل گذرا غیرمستقیم محسوب می‌شود به این معنی که مفعول آن با فاصله از فعل قرار می‌گیرد اما در دستور زبان، گذرا است و غیر مستقیم.

3 از دست دادن

مترادف و متضاد faillir perdre assister à
manquer quelque chose
چیزی را از دست دادن
  • 1. je n’y manquerai pas.
    1. از دستش نخواهم داد.
  • 2. Nous avons manqué le début du spectacle.
    2. ما اول نمایش را از دست دادیم.
  • 3. Tu n’as rien manqué : le film n’était pas très bon.
    3. چیزی از دست ندادی. فیلم خیلی خوب نبود.
  • 4. Vous avez manqué deux fois cette semaine.
    4. این هفته دو جلسه را از دست دادید.
  • 5. Vous avez manqué une occasion d'être célèbre.
    5. فرصت مشهور شدن را از دست دادید.
manquer faire quelque chose
انجام کاری را از دست دادن
  • 1. Il a manqué de se tuer.
    1. خودکشی‌اش را از دست داد. [نتوانست خودش را بکشد./کم مانده بود که خودش را بکشد.]
  • 2. Il n’a pas manqué de le dire.
    2. گفتنش را از دست نداد. [ او آن را گفت.]

4 جا ماندن (از)

مترادف و متضاد prendre
manquer le train/le bus...
جا ماندن از قطار/اتوبوس...
  • 1. J'ai manqué le dernier métro.
    1. اولین قطار مترو را از دست دادم.
  • 2. Si je ne pars maintenant, je manquerai mon avion.
    2. اگر الان نروم، از هواپیما [پرواز] جا می‌مانم.

5 به هدف نزدن برخورد نکردن، خطا رفتن

مترادف و متضاد marquer
manquer le panier
توپ به خطار رفتن
  • La basketteuse a manqué le panier.
    بسکتبالیست توپش به خطا رفت.
Manquer la balle/la cible
توپ/هدف به خطار رفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان